14 آذر 1402 - رمان دونی

روز: 14 آذر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 113

    از اتاق خارج شدم و شهریار را مشغول صحبت با تلفن دیدم… از حرف هایش متوجه شدم که با شهیاد صحبت می کند و چیزهایی را هم بهش تذکر می دهد. نیشخندی روی لبم نقش بست و شدیدا دلم می خواست از دوست دختر پسرش برایش رونمایی کنم ولی خب حساسیت شهریار را هم از این موضوع می

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 237

  سورن نگاهش رو بینشون چرخوند و با همون لحن و صدا گفت: -با من کاری نداشته باشین..جای وقت تلف کردن با من یه فکری بکنین..نشستین اینجا برای سیگار کشیدن من بحث می کنین؟…. بعد اخم هاش رو کشید توی هم و به البرز نگاه کرد و عصبی گفت: -تو اینجا چیکار میکنی؟..برای چی هنوز نرفتی جلوی خونه اون حرومزاده؟..اگه

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 119

  پشت چشمی به کوله نازک کرده و روی پاهایم می‌ایستم. خیس خیسم و با پای برهنه، مانتویم را تکان می‌دهم…. صدای آب می‌آید، آبی که از بلندی توی حوضچه می‌ریزد و لعنتی اجازه نداده بود از این منظره‌ی زیبا لذت ببرم. فحشی زیر لب برایش می‌دهم و روبه خورشید می‌ایستم تا تابش مستقیم نور خورشید، لباس‌هایم را خشک کند.

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 147

♥️♥️♥️🔥🔥🔥♥️♥️♥️🔥🔥🔥             چرا نمی‌تونستم هیچ حس خاصی نسبت به این مرد توی سینم پیدا کنم؟!   برای موقعیتی که توش بودم طبیعی بود؟! طبیعی بود که حتی دوست داشتم به همون وضعیت قبل که از بودنش اطلاعی نداشتم، برگردم؟!   این وسط فکر دایان هم دائما توی سرم می‌چرخید!   حرفایی که اونشب با پدرم

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۷۴

      سکوتش باعث میشه سرمو بالا بیارم و بهش نگاه کنم….اخمهای درهمش مشخص میکنه چقد از شنیدن حرفام عصبی شده….   ‌تند جلو میاد و رو زانوهاش روبه روم میشینه….   دستش رو محکم میکوبه رو سنگ قبر و رو بهم میتوپه: چرت و پرت چرا بهم میدوزی….دیوونه شدی…مگه اومدم خواستگاریت و منتظر جوابتم که این حرفا رو

ادامه مطلب ...