رمان ماهرخ پارت 113
از اتاق خارج شدم و شهریار را مشغول صحبت با تلفن دیدم… از حرف هایش متوجه شدم که با شهیاد صحبت می کند و چیزهایی را هم بهش تذکر می دهد. نیشخندی روی لبم نقش بست و شدیدا دلم می خواست از دوست دختر پسرش برایش رونمایی کنم ولی خب حساسیت شهریار را هم از این موضوع می