25 آذر 1402 - رمان دونی

روز: 25 آذر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان هامین

رمان هامین پارت 124

  سرمو خم کردم و با دستم جلوی بالشتک‌و گرفتم. با چشم‌های گشاد شده بهش نگاه کردم. دو قدم سمت تخت اومد و انگشت اشاره‌شو سمتم گرفت… چندبار دهنشو باز و بسته کرد اما درنهایت فقط یه کلمه گفت که همونم دیدگاهمو به زندگی کامل زیر سوال برد. _ بیشعور… اگه این یه برنامه‌ی کودک یا انیمیشن بود مطمئنن چشم‌هام

ادامه مطلب ...
رمان طلوع

رمان طلوع پارت ۱۷۶

  نور خورشید ازلابه لای پرده داخل میاد و چشمامو میزنه….   دیشب تا دمدمه های صبح بیدار موندم و فکر کردم…..من تصمیمو گرفتم….بودن بارمان رو نمیخوام….نمیخوام به عاقبت نبودنش فکر کنم…فقط می‌دونم این زندگی رو دیگه نمیتونم ادامه بدم…   با شنیدن صدای مرد دیگه ای جز بارمان کنجکاو از رو تخت بلند میشم…. در اتاق رو به آرومی

ادامه مطلب ...

رمان دلارای پارت 317

          کلافه نچی کرد و هاوژین را از روی تخت بلند کرد   هاوژین بی حال ناله زد   _ ماما   ارسلان با احتیاط بدون آنکه پوشک و لباسش را از تنش در بیاورد در قابلمه آب نشاندش و زیرلب غرید   _ مامانت خشک شده   با بلند شدن صدای گریه ی هاوژین دلارای

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 138

          _ لاله جون میشه فعلا به کسی نگی؟ تصمیم داریم با وحید بعدا خودمون بگیم…لطفا؟   صدایش میلرزید و من نمی‌توانستم چیزی بگویم، لاله با تعجب خودش را عقب کشیده دستش را به شکمش گرفت:   _ وا…عزیزم، چرا اخه؟ بنظرم هرچه زودتر بفهمن بهتره‌ها، تا عروسیتون سه ماه مونده، خوبیت نداره با شکم بزرگ

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 154

              موافقتم رو اعلام کردم. با اینکه کار و پرونده عقب افتاده خیلی داشتم، اما ترجیح میدادم فردا پیششون باشم!   – به شرط اینکه فردا برام از اون غذا های خوشمزت بپزی!   خنده تو گلویی کرده و با گفتن ” باشه دردونه ” موافقتش رو اعلام کرد.   حامد دستپخت خوبی داشت

ادامه مطلب ...