28 آذر 1402 - رمان دونی

روز: 28 آذر 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 126

  می.خواهم چیزی بگویم که رهام مانع می‌شود – درد داری؟! امید که دستش را برای لمس سرش بلند می‌کند، ناگهانی ساعد دستش را می‌گیرم – دست نزن… نگاهم می‌کند و وقتی نگاهش طولانی می‌شود، بی‌نفس دستش را رها می‌کنم – یـ… یعنی… یعنی… او اما با میان کلامم پریدنش مرا از طبق زدن بازمی‌دارد – سردرد وحشتناکی دارم…. –

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 99

  حوله را از پشت در برداشت و با زدن لبخندی به صدای گوش نواز حامی که در اتاق پیچیده بود، بیرون رفت. حاج آقا و حاج خانم طبق معمولِ چند شب گذشته، برای عزاداری به مسجد محل رفته بودند و رفتن حامی به حمام، فرصتی که میخواست را در اختیارش قرار داده بود. نفس عمیقی کشید و مقابل گاوصندوق

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 125

  دیدم که هامین سرشو بالا گرفت و با ابروهای بالا انداخته به پشت سرم نگاه کرد اما خودم جرات برگشت نداشتم. حالا که کامل بیدار شده بودم می‌تونستم اون صداهایی که اول شنیدمو به عنوان صدای محمود خان و نساء خاتون تشخیص بودم. و برام خیلی سخت بود که بخوام اون صدای کلیک دوربینو ندیده بگیرم. این دیگه چه

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 74

        خودم در را برایش باز کردم، لازم نبود تعجب کنم که آدرس مرا از کجا داشته، یا چطور حدس‌زده که خانه هستم.   جناب محمود خان، واحد ارتباطات سیار، از طرف دیگر خیابان برایم سر خم کرد.   _ سلام، پریناز خانوم.   _ سلام، بفرمایید.   کنار رفتم تا وارد حیاط شود.   پشت‌سر من

ادامه مطلب ...

رمان آتش شیطان پارت 156

#پارت361             با صدایی که از بیرون میومد، کم کم از خواب بیدار شدم. رو تخت نشسته و ‌با چشم هایی نیمه باز، به چند نفری که تو حیاط پشتی مشغول انجام کاری بودن؛ خیره شدم.   نگاهم رو به ساعتی که هشت و نیم صبح رو نشون میداد کشونده و دوباره به پنجره برگردوندم.

ادامه مطلب ...