8 دی 1402 - رمان دونی

روز: 8 دی 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان دلارای

رمان دلارای پارت 319

  امشب فقط مادر بود!   نه مادر و پدر   انگار بار پدر بودن از روی دوشش برداشته شده بود   امشب کسی بود تا همراه او نگران هاوژین باشد   کسی که پا به پایش بیدار بماند   کسی که تب دخترک را چک کند   امشب انگار با تمام شب های دیگر فرق داشت…   آنقدر اشک

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 121

    -دیگه خیالت از شهناز جون راحت باشه…!!! ماهرخ با خیرگی نگاه ترانه خوشحال انداخت… -چیکار کردی…؟! ترانه خودش را جلو کشید، زمزمه کرد… -در مورد نامزد پسرش باهاش حرف زدم…. به نظر من هیچ مسئله ای مثل این نمی تونست ما رو به هدفمون نزدیکتر کنه…!!! مهوش با کنجکاوی گفت: چطور حالا بحث رو پیش کشیدی….؟! ترانه خندید:

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 245

  بهش که رسیدن، قدمی برداشت و فاصله رو پر و زیر لب “سلام” ی زمزمه کرد… بدون نگاه کردن به صورت مهتاب خانوم، از دنیز جداش کرد و خودش کمک کرد تا روی صندلی بشینه… مهتاب خانوم با صورتی سرخ و صدایی گرفته که نشون میداد ساعت ها گریه کرده، جواب سلامش رو داد و روی صندلی نشست…. سورن

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 141

          دوباره رو ترش کرد: _ خبه خبه، میخواستی نری خواستگاریش، دست گل خودت بود!   تیز به سمتش چرخیدم، در صورتش زل زده گفتم:   _ شاید اگه با نقشه‌های شما و خواهرت کاری نمیکردین که من فکر کنم قباد بی خبر از من لاله رو صیغه کرده و رفتن مسافرت، منم همچین کاری نمیکردم!

ادامه مطلب ...