رمان طلوع پارت 179
( فکر نکن اگه گذاشتم تو اون خراب شده بمونی یعنی بی خیالت شدم، نه خیر…خیالم از این راحته که اصلان مرده و اون کامران حرومی هم زندانه….خودت رو هم به اون راه نزن…خوب میدونی چقده دوست دارم…میذارم یه مدت جدا و برا خودت باشی….فکر طلاق و از سرت بیرون کن….من اگه بمیرمم طلاقت نمیدم…..)…. پیامش رو