17 دی 1402 - رمان دونی

روز: 17 دی 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 146

            _ وا، حوراجون…اصلا ذوق و شوق نداریا، ناسلامتی عقد خواهرشوهرته!   لبخند کجی زدم: _ خوشم میاد حتی برات مهم نیست که مدام اسم منو میچسبونی به قباد، البته شاید از درون حرص میخوری و از بیرون داری خوش اخلاق رفتار میکنی!   تک خنده‌ای کرد و موهای لخت و کراتین شده‌اش که این

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 131

  با حرکت کردن پتو انگشت‌هامو شل کردم. ضربان محکم قلبمو می‌شنیدم… اما به جای کنار رفتن پتو تخت کنارم فرو رفت. دستش نوازش وار روی کمرم کشیده شد. _ همه‌ی چی خوبه… نباید بترسی. شاید اگه صداش با بغض نبود و هق نمی‌زد حرفشو باور می‌کردم. نشسته همونجوری بغلم کرد و سرشو روی بازوم گذاشت. ده دقیقه‌ی بعد خودم

ادامه مطلب ...

رمان دلارای پارت 321

        لب های ارسلان روی پوست شانه اش گشت و کم کم سرش را پایین برد   به بالاتنه اش که رسید دخترک ناخواسته هر دو دستش را مقابل دهانش گرفت و چشمانش را بست   ارسلان با خشونت مچ هر دوستش را میان یک دست اسیر کرد و بالای سرش به کاناپه فشرد   چشمان دلارای

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 124

    پشت مانتوم را تکان می دهم تا خاکش را پاک کنم وسپس با لبخندی ارام از کنار گلرخ رد می شوم. سبک شده بودم. گلرخ همیشه حالم را خوب می کرد. تمام کارهایی را که کرده بودم را مرور می کنم و می رسم به مردی که باید شهناز را رسوا می کرد… گوشی ام را در می

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 145

            با ابروهای در هم و نگاهی عصبی، اما ظاهری که گویا سعی داشت خونسردی‌اش را حفظ کند خیره‌ام بود:   _ حالم ازت بهم میخوره قباد، حتی دیگه یه ذره ارزشی هم که پیشم داشتی رو نداری…   از جا برخاستم و مقابلش ایستادم:   _ گفتم اشتباه از خودم بود، گفتم یه حماقت

ادامه مطلب ...