رمان آس کور پارت 108
صدای پر تمسخر و طعنه ی رسا بلند شد و فقط سراب بود که نیش کلامش را حس کرد. قطعا قرار بود اختلاف سنی اش با حامی را بر سرش بکوبد. آن سراب جنگجوی خفته در وجودش بیدار شد و لبخند زیبایی روی لب نشاند. _ ۲۹ عزیزم! رسا که تاکنون در سکوت مشغول حرص خوردن بود، بحث مورد