30 دی 1402 - رمان دونی

روز: 30 دی 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 137

  – آماده شو میریم بیمارستان خودش بیشتر از من بیمارستانی است. مثل همیشه زورگو و بدون لطافت – نمی‌خوام.. خوب.. جمله‌ام هنوز تمام نشده که از شدت درد، زانوهایم خم می‌شوند و اگر دست امید نبود، پخش زمین می‌شدم، ابروهایش را بالا می‌اندازد: – آره اصن معلومه خوبی.. چهل دیقه‌ست پشت درم! او مسخره بازی در می‌آورد و من

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 46

      با خنده از روی تخت بلند شد و با تاسف نگاهم کرد. _دارم بهت التماس می‌کنم دهنت رو ببندی فریا… می‌گم از این خبرا نبود فقط با هم حرف زدیم!   پوفی کشیدم و موهایم را باز کردم. _چه‌قدر خشک و خالی و حوصله سر بر! باز قرار ما لااقل یه‌کمی دستمالی توش داشت.   خشک شده

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 252

  دنیز وقتی دید پرند قصد جواب دادن نداره گفت: -اره بریم.. سورن پوف پر حرصی کشید و ماشین رو روشن کرد و راه افتاد… کمی که از بیمارستان دور شدن، با نگاهی به اطراف ماشین رو کشید گوشه ی خیابون و نگه داشت… مهتاب خانوم نگاهش کرد و گفت: -چی شد مادر..چرا نگه داشتی؟.. سورن در حالی که در

ادامه مطلب ...