رمان آووکادو پارت 139
〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰 *چند ساعت قبل* تنش توسط رهام به عقب هل داده میشود – امید؟ چته؟ چی شده؟ رهام بازوهایش را می گیرد و کمی تکانش می دهد: – با توام! خوبی؟ چی شده؟ نگاهش را سرتاسر خانه میچرخاند، این چه اوضاعیست؟ تقریبا تمام چیزهای شکستنی خانه بر روی زمین به هزار تکه