7 اسفند 1402 - رمان دونی

روز: 7 اسفند 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 182

          کمی دیگر دقت کرد: _ یعنی چی این خانوم دکتر؟ ممکنه بچه ناقص شه؟   لبخندی زد: _ نه، یعنی هنوز زوده برای تصمیم راجع به این موضوع، باید ازمایشات و مراحل غربالگری رو پیش ببری ببینیم چی میشه، اما دارم میگم که، بخاطر ضعفی که بدنت داره، خصوصا بعد از جراحی سختی که داشتی…ممکنه

ادامه مطلب ...
رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 33

        رز گیج نگاهش می‌کرد، چشمان میکائیل باز داشت بسته می‌شد و هذیان گفتنش ناله وار ادامه داشت: – گفتم دختر دوست دارم… یه دختر بچه که چشماش همرنگ خودت بشه!   آدم ها وقتی هذیان بگویند هر چیز که پس سرشان باشد را به زبان می‌آورند و میکائیل توهماتش کنار خاطراتی بود که با همراز گذرانده

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 145

      از کشوی پاتختی داروهای جدیدشو برداشتم و یه لیوان آب ریختم براش.   قرصی که دکتر برای تسکین درد داده بودو جلوی لباش گرفتم.   _ اینو بخور.   _ درد ندارم محنا حالم خوبه.   دوباره اصرار کردم.   _ لازم نیست الکی تحمل کنی… قشنگ معلومه حالت خوب نیست.   پیشونیشو بیشتر از قبل چروک

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 23

        -پس چرا اباطیل تحویل من میدی ؟ بهتون میزنی ؟   – بهتون نیست عین حقیقته .   – کو سندش کو مدرکش ؟ چه معلوم زنه بد بستونی نداشته با اون ارازل …‌ استغفرالله ….     رگ گردنش باد می‌ کند از حرفی که حاجی می زند مراعات حال مریضش را می کند که

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 66

      چشمانم را برایش گرد کردم. _نمی‌تونی توی کل‌کل از حرف‌های خودم به ضررم استفاده کنی این نقض قوانینه!   چشمکی زد. _خب قوانین گذاشته شده واسه شکسته شدن!   درصدم ثانیه نگاهش جدی شد. _در ضمن دیگه اون حرکت زشت رو ازت نبینم. وقتی حرف می‌زنی مودب‌تری!   لپ‌هایم را باد کردم و جواب ندادم که حرصی

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 181

            با خوشحالی در اغوشم کشیدمش: _ ممنون کیمیا، برات جبران میکنم…   خندید و متقابلاً در اغوشم گرفت: _ دیوونه نشو دیگه، چه جبرانی؟ به جای اون همه کار خوبی که کردی برام، تازه باید ازت ممنون باشم که نزد به سرت بچه‌ی داداشمو بندازی!   لبخند زدم، او هم بعد از کمی نشستن

ادامه مطلب ...