رمان آبشار طلایی پارت 21
قطره اشکی از بینه مژههایم سُر خورد و گونهام را تر کرد. آنقدر مطمئن حرف زده بود که ناخودآگاه کنجکاو شدم و همین دلیله بودنم در خانهی مردی بود که چند ساعت پیش روحم را لگد مال کرد. شهراد ماجد که جای خودش را داشت من برای نجات دریایم حاضر بودم هر کاری