16 اسفند 1402 - رمان دونی

روز: 16 اسفند 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 86

        _ این‌و بگو، داشتم فکر می‌کردم سرت به جایی خورده!   با دست مرا به‌سمت در هول داد.   _ برو‌، فرهاد جونم، خیلی هم رعایا رو چوب‌و‌فلک نکن، شبم خوش‌اخلاق برگرد.   چاره‌ای نداشتم، باید می‌رفتم.   ابراهیم بیرون عمارت منتظر بود، مقصدمان ورامین.   از انبار چیز زیادی نمانده و کل بار در آتش

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 135

        ترانه چشم درشت کرد… -داری من و مسخره می کنی…   بهزاد روی دماغش زد… -نه عزیزم فقط دارم برات توضیح میدم…   ترانه با حرص نگاش کرد… – اونوقت شما چطوری قراره حالش رو خوب کنین…!   -در اصل شهریار حالش رو خوب می کنه…!   ترانه کاملا جدی شد… -ماهرخ اونقدر داغونه که هیچ

ادامه مطلب ...
آبشار طلایی

رمان آبشار طلایی پارت 23

        دنیز:     با سری دردناک و ناامیدی مطلق به صدای بوق ها گوش می‌دادم و تا خواستم قطع کنم، صدای آرامش در گوشم پیچید.     -برای چی همه‌ش زنگ می‌زنی؟ وقتی جوابتو نمیدم یعنی نمی‌خوام صداتو بشنوم… نمی‌فهمی؟!     نگران بلند شدم و هول شده گفتم:   -مامان بزرگ توروخدا قطع نکن. دارم

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 286

          بی اختیار پوزخند حرصی و پر خشمی بر لبش نشست …………… با آمدن به پشت در اطاق یزدان ، آن هم در این ساعت از شب و با این شکل و شمایل ، می توانست به راحتی هدف نشسته در سر او را بفهمد .       نگاهش را به سمت دو بند مشکی

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 21

      نگاه برمیدارد   چه زود هم رسیده بود   چطور توانسته بود دل از قناری‌اش بکند؟   نفس عمیقی میکشد   مشکلی با سارا نداشت   تنها از آن دختر و رفتارهایش بدش می آمد   اگر با او برخوردی نداشت شاید از حرکت هاکان این چنین به او برنمی خورد..   البته که هاکان حق نداشت

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 188

            قباد با توپ پر به سمتم قدم برداشت، آنقدر سریع و غیرمنتظره بود که حتی نمیشنیدم ان سمت خط، مردک چه میگوید!   موبایل را از دستم کشید و در گوشش گذاشت، خشمگین بود، انگاری حرف‌هایم را شنیده باشد! _ چی میخوای تو؟ نگفتم بهت پاتو از گلیمت دراز نکن؟ هااان؟   هان اخرش

ادامه مطلب ...