25 اسفند 1402 - رمان دونی

روز: 25 اسفند 1402 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان رز های وحشی

رمان رز های وحشی پارت 36

        سیگار را که بین لب هایش می‌گذاشت و کام می‌گرفت تلخی سیگار و درد دنده ی شکسته شده اش امانش را می‌بریدند ولی او مصرانه باید سیگارش را تمام می‌کرد. انگار درد کشیدن و مزه ی تلخی چشیدن رو دوست داشت!   تلخی ها بهتر از هر چیزی در خاطر آدم ها می‌مانند… و درد ها

ادامه مطلب ...
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 39

              بی‌بی سری کج کرد:   _ تو نمیدونی مگه افسانه اهل کجاست؟ پدرش و اهل روستاشونو نمیشناسی؟ میخوای مارو به جنگ بدی؟ میخوای روستا رو خونی کنی؟ چاره‌ای نداری…تهش بتونی بگی خوب تمکینت نمیکنه، بگی بچه‌زا نیست…به همون بهونه گلین رو بیاری، وگرنه که مادر فردا جنگ بشه اول نفر گلین رو سر

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 148

      گوشه‌ی لبی که می‌خواست به تمسخر خم شه رو به سختی جمع کردم.   _ بیمارستانم اومده بودی… همین هم کافی بود عزیزم لازم نیست اینقدر تو زحمت بیفتی.   _ زحمتی نیست عزیزم هامین دوست عزیز منه.   اگه با لبخند زدن می‌شد به بقیه خنجر زد مطمئنن الان ژینوس کف سالن افتاده بود.   _

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 33

        رانندگی می کند بی هدف بی آنکه مقصدی داشته باشد از قبلکوچه ها و خیابان ها را می پیماید .   نمی فهمد چطور سر از خانه‌ای در می آورد که به عزیزترینش در آن تجاوز شده بود .       دندان بهم چفت می کند و بی لحظه‌ای درنگ پیاده می شود .  

ادامه مطلب ...
آوای توکا

رمان آوای توکا پارت 32

        دیگر نمی بینمش ، اشک محوش می کند ، حتی اصراری به پنهان کردن اشک از او هم دیگر ندارم .     – گفتی برمی گردی . خر بودم خام بودم هنوز فکر می کردم سرت بره قولت نمی ره ولی مگه تو همونی نبودی که قول دادی خوشبختم می کنی ؟      

ادامه مطلب ...
رمان مانلی

رمان مانلی پارت 74

      با دیدنش لبخند زدم و آرام گفتم: می‌خوای از سر راهم بری کنار کوچولو؟   نگاهی به خودش که تقریبا بیست سانتی بلندتر از من بود انداخت و اخمی کرد. _باهات حرف دارم.   ابروهایم بالا پرید. _بفرمایید آقا رهام…   انگشت اشاره‌اش را به سمتم گرفت. _فکر نکن چون دوبار تو این خونه صدات کردن خانوم

ادامه مطلب ...