مشت بعدی را هم به در بیچاره فرود می اورد . دلم به حال آن چوب بی جان هم که عوض من سزا می داد هم می سوخت و کسی نبود این وسط به حال خود بلاتکلیفم دل بسوزاند . – کجا بری عزیز ؟ کجا بری خانوم ؟ کجا بری وقتی
با صدای زنگ تماس موبایلم، نگاه از برگه گرفتم، صدای شلوغی پایین میگفت هنوز مشغول شبنشینیاند و لاله با ان شکمش حسابی در حال لنباندن است! موبایل را برداشتم و به شمارهی کیمیا چشم دوختم، کیمیا خوب داشت اشتباهاتش در حق من را جبران میکرد، حداقل در این خانواده کسی هست که شرمگین