رمان حورا پارت 207
میدانست لاله این روزها زیادتر میخوابد، سریعتر خوابش میبرد، بعد از نیم ساعتی، از جا برخاست و به اتاق برگشت، ندیدن موبایل لاله در جای قبلیاش، اخمهایش را در هم کشید. نگاهش دور تا دور تخت چرخید، شاید نزدیک به خودش قرارش داده بود، اما نبود، ندیدش! به سمت تخت رفت، شک کرد