رمان آق بانو پارت ۱
گرد و خاک اسب سیاهش زودتر از خودش رسید. دلم به هم پیچید تا نزدیک و نزدیکتر شد. هی خواستم رو بگردانم به باغ پر شکوفه نگاه خیره کنم و انگار نه انگار که دیدمش؛ اما حیف که از بالای چینههای باغ مرا دیده بود. شاید از خانه عقب سرم آمده، یا از کسی خبرم را پرسیده و پیام را