10 اردیبهشت 1403 - رمان دونی

روز: 10 اردیبهشت 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان هامین

رمان هامین پارت 152

        خیلی سعی کردم عادی باشم اما نمی‌شد.   لب‌هامو به هم فشار دادم.   _ می‌دونم.   _ پس می‌دونی که نزدیک دوسال باهم تو رابطه بودن؟   زمان دقیقشو نمی‌دونستم اما با رفتار ژینوس حدس می‌زدم که زمانش کم نباشه.   یه لیوان آب برای خودم ریختم و سرمو نامفهموم تکون دادم.   دلیل این

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 159

        بعد از یک گاز دیگر از خیار، من را کنار می‌زند و وارد خانه می‌شود. در را می‌بندم و او با دهان‌پر جوابم را می‌دهد:   – تو سن بلوغی، نگران شدم شاید باهاش برای ارضا کردن…   ” خفه‌شو” را قبل از آن‌که جمله‌ی کوفتی‌اش تمام شود، از زیر دندان‌های به هم سابیده شده، نثارش

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 141

        حامی وا رفته دست روی صورتش گذاشت و زیر لب نالید:   _ بابا زنمه، میخوام پیشش باشم چرا نمیفهمین؟   بردیا وارد اتاق شد و رها بازوی حامی را چسبیده او را روی صندلی نشاند. دست دور گردنش انداخت و با لحن شوخی گفت:   _ خبه حالا، زنم زنم… زن ذلیل بودنتو جار نزنی

ادامه مطلب ...
رمان شاه خشت

رمان شاه خشت پارت 94

      _ خوب می‌کنم.   مرا به آغوشش کشید. سرم در مکان محبوبم قرار گرفت، روی سینه‌اش.   _ سهند و سدا چی می‌شن؟   _ نگران نباش. هماهنگ می‌کنم که اذیت نشن.   خواستم از جایم بلند شوم که دستم را کشید.‌   _ کجا؟   _ هیجان‌زده شدم، خوابم پریده!   به من می‌خندید.   _

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت 146

        -باهاش حرف زدی…؟!     مهگل دست پاچه نگاهی به ترانه کرد… -نه هنوز… یعنی می ترسم سوتی بدم…!     ترانه چشم غره ای بهش رفت. -تو رو خدا ببین روی دیوار کی یادگاری می نویسیم…! خدا قسمتت کرد خارجم رفتی اما یکم سیاست یاد نگرفتی…؟! دخترجون مخش و بزن فعلا تو روش تاثیر میزاری

ادامه مطلب ...
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۱۶

لابد منظورش به مرگ زنش بود، حق هم داشت. مردی جوان با دختربچه‌ای کم سن و بی‌مادر. به قول خانوم‌جانم جفتشان یتیم و بی‌سایه‌ی سر بودن.     عسل چشمانش نم‌دار شد و نفسش را آه مانند بیرون داد.   – بخت و اقبالش بلند نبود، موند با یه بچه‌ی بی‌مادر و یه دل شیکسته، عزیزخانوم و آقابزرگ هم پشتش

ادامه مطلب ...