روز: اردیبهشت ۲۳, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان آس کور

رمان آس کور پارت ۱۴۷

        حال او هم دست کمی از سراب نداشت و شاید همه ی واقعیات را برعکس نشان میداد.   گلویی صاف کرده و دست روی شانه ی حامی گذاشت. مشکوک و نامطمئن چند باری صورتش را برانداز کرد و با آرامشی تصنعی پرسید:   _ باباجان… تو مطمئنی سراب قصد داشت خودشو بکشه؟! شاید اشتباه دیده باشی،

ادامه مطلب ...
رمان آق بانو

رمان آق بانو پارت ۲۸

    لحظه‌ای صدایش قطع و وصل شد.   – چه خبری؟! فعلاً که امن و امان… رفیق همایون گفت از برارات خبر داری، رفتن فرنگ؟     چشمم مانده بود به دکتر و بخار و دودی که از دهانش بیرون می‌آمد.     – ها همایون رفته فرنگ پی هامین… انشاالله هر دو زودتری برمی‌گردن، دل‌نگرانشان نباش خانوم‌جان.  

ادامه مطلب ...
رمان ماهرخ

رمان ماهرخ پارت ۱۴۸

        -کی مادر…؟!   -یه خر گوش دراز… ولش کن ماهی هیچی نداری بخورم…؟!     سرش را تکان داد… -بیا تو آشپزخونه برات غذا گرم کنم…!!     ماه منیر جلوتر سمت آشپزخانه رفت… ناخودآگاه نگاهی به سرتاسر سالن انداختم و بوی عطر شهریار به دماغم خورد که قلبم ضربان گرفت…!!!     یک جوری شدم…

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت ۲۸۸

        با خجالت به سورن نگاه کردم که لبخنده خماری زد و خم شد و کوتاه شقیقه ام رو بوسید و گفت: -نگران نباش..   لبخند زدم و نگاهم رو به دنبال سوگل چرخوندم که دیدم با فاصله ی کمی از ما، تو بغل سامیار ایستاده و مشخص بود رقص اون ها هم تازه تموم شده…..  

ادامه مطلب ...