رمان شاه خشت پارت 97
_ میخوام خوشنویسی کنم، مشخص نیست؟ خودم را همراه صندلی و پریناز جلوتر کشیدم. _ الآن جات راحته؟ چشمکی زد. _ خیلی. یکی از قلمها را برداشت و جوری در جوهر فروکرد که دلم به حال نوک قلم سوخت. _ قلم رو آروم داخل جوهر بزن. _ الآن کجا