رمان آبشار طلایی پارت 52
لحظاتی هر دو در افکار خود غرق شده بودیم و بالأخره این شهراد بود که سکوت میانمان را شکست. -باشه بهتره فعلاً راجعبش حرف نزنیم، بعداً یه جوری حلش میکنیم. خودم را جمع و جور کردم و دستی به موهایم کشیدم. -درسته فکر نکنم حل کردن یه خونه سختتر از