23 خرداد 1403 - رمان دونی

روز: 23 خرداد 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 58

        نگاهش مات چهره جدی و خونسرد هاکان میماند   هیچ ردی از شوخی در چهره اش دیده نمیشد..   کاملا جدی گفته بود …   لبهایش تکان میخورد و اما پیش از برخاستن صوت از گلویش با پیچیدن دست هاکان دور بازویش و کشیدنش سمت به طور کامل لال میشود   دهان باز میکند   میخواهد

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 161

      سکوت حامی را که دید آهی کشید. برای بیرون کشیدن زندگی اش از منجلاب، باید گند و کثافت گذشته اش را رو میکرد.   کاش چاره ی دیگری داشت تا آن لحظات خفت باز و پر ذلت را برای همیشه در سینه ی خود مدفون کند.   کاش میشد ذهنیت حامی را خراب تر از این نکند،

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 253

            _ برام مهم نیست…وضعیتش چیزی نیست که بشه اینارو سر هم کرد، الان فقط زنمو میخوام… هروقت خواستی بگی تو که حورا رو همیشه تعقیب میکردی الان کجاس، بیا و حرف بزن!   کیومرث را به بیرون هل داد و او عصبی گفت:   _ احمق من که نیازمند نبودم که برا ننه‌ت کار

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 301

      بالاخره سوگل طاقت نیاورد و اروم سامیار رو صدا کرد…   تن سامیار لرزید و نگاهش مثل ادم های مسخ شده، چرخید سمت سوگل و با چشم های نم دار و مبهوت لب زد: -دختر منه!..   سوگل لبخند پر بغضی زد و اروم گفت: -چرا بغلش نمیکنی؟..   نگاه سامیار دوباره برگشت روی دخترش و با

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 295

    با درست کردن شکمش ، بار دیگر سرش را به عقب چرخاند و نگاهی به یزدانی که با یکی از،ماموران در حال صحبت بود نگاه انداخت و گوشه لبش را از استرس گزید و پوست لبش را کند .       چشمانش معطوف یزدان بود که با آمدن یکی از سرباز ها به سمت ماشین ، قلبش

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 157

      با دیدن کسی که وارد شد نفس راحتی کشیدم.   تنش تنم از بین رفت و دوباره ریلکس به مبل تکیه دادم.   درو که بست مستقیم اومد و کنار میلاد نشست.   _ بدون من ضیافت گرفتید؟   _ چه وضع داخل شدنه؟   _ قراره منتظر افتتاحیه باشم؟   دست دراز کرد و دوناتی که

ادامه مطلب ...