رمان آس کور پارت ۱۶۹
پس از کمی بحث و مشاجره بالاخره زور بردیا و حاج آقا به بقیه چربید و غر و لند کنان راهی خانه ی بردیا شدند. در راهروی بیمارستان بودند که سراب به قامت خمیده ی حاج خانم زل زد. از تمام حرف های راغب، دلش میخواست آن قسمت که حاج خانم را مادر او