رمان آبشار طلایی پارت 68
-مراقبش میمونم. همونطوری که مراقب تو بودم! -چی؟ نگاه دزدید و در حالی که لب هایش را روی هم میفشرد، گفت: -من مراقبت بودم. مطمئنم… تا وقتی پیش من بودی هنوز یه دختر تر و تمیز بودی. دست نخورده نشده بودی! خدایا حتما اشتباه شنیده بودم! اشتباه شنیده بودم مگر