روز: مرداد ۱۳, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان ملورین

رمان ملورین پارت ۵۸

  – وقتی یه بار پروندم یکی‌و یعنی چی؟! من اومدم امشب همه چی و تموم کنم. – آره پسرم جون من امشب و بهم نزن بزار تموم شه. محمد فقط یه جمله گفت: – جون خودت و وسط نکش مادر من.   امیر قصد دخالت داشت، می‌ترسید اگر محمد با این خشم حرفش را بزند دعوایی درست شود با

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت ۳۲۰

    با اون نگاه قشنگ و پر احساسش کمی بهم چشم دوخت و بعد اروم گفت: -بهت گفتم خیلی خوشگل شد؟..   خجول لبم رو گزیدم و سرم رو تکون دادم: -گفتی..اینقدر لوسم نکنا..داری توقعمو بالا میبری..بعد اگه یه روز از این حرفای خوشگل بهم نزنی دلخور میشم….   دستش رو از زیر چونه ام سر داد سمت گونه

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت ۲۸۳

            به سینک تکیه دادم و اشکی که روی گونه‌ام چکید را با نوک انگشت گرفتم، بینی بالا کشیدم و نفس عمیق، نباید گریه میکردم، راهی بود که خودم انتخاب کرده‌ام، پس نباید پا پس بکشم!   با صدای بیرون چندبار پشت هم پلک زدم تا حالم بهتر شود، سپس لبخندی به لب نشانده بیرون

ادامه مطلب ...