رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 30
رستا متعحب گفت: چرا همچین می کنی…؟! امیر با حرص نگاهش کرد. -بهترین کار و کردم…! -امیر اصلا کارت درست نیست اصلا به تو چه که کی بهم زنگ زده…؟ گوشیم رو بده…؟! امیر زیر دستش زد. -نمیدم و همه چیزت به من مربوطه…!!! اصلا این مرتیکه چرا باید راه با راه به