رمان گرداب پارت 324
سوگل به مبل دو نفره اشاره کرد و گفت: -بشین عزیزم..خوش اومدی.. تشکر کردم و روی مبل نشستم و نفس رو هم روی پاهام گذاشتم… نگاهم رو چرخوندم و وقتی فاطمه خانم رو ندیدم گفتم: -خاله کجاست؟.. عسل لبخندی زد و گفت: -تو اتاق استراحت میکنه.. سرم رو تکون دادم و سوگل گفت: -مامان