روز: مرداد ۳۱, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت ۱۷

        مادرم با نگرانی به چهارچوب در تکیه زده بود. میترسید از تکرار دوباره ی آن اتفاق…   دروغ چرا؟ خودم هم میترسیدم… از آن عامر دیوانه که انگار دیگر هیچ چیز برای از دست دادن نداشت میترسیدم.   اما عماد جان من بود، پدر کودکم بود… کف دستم را بو نکرده بودم که شنیدن خبر پدر

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت ۳۲۹

    از حالت صورتش موقع خوردن، گر گرفتم و دلم هرهر فرو ریخت…   وقتی سرش رو عقب برد و زبونش رو روی لب هاش کشید دلم لرزید…   چطور می تونست با یک حرکت ساده من رو به این حال بندازه…   دست لرزونم رو پایین اوردم و سورن با لبخند و لحنی عجیب گفت: -اگه بدت میاد

ادامه مطلب ...