رمان گلادیاتور پارت 305
تمام جان گندم از خشم می لرزید …………. خشمی که هرگز در گذشته همانندش را در وجود حس نکرده بود . پشت سر مرد در فاصله چهار متری اش ایستاد و سر اسلحه اش را بالا آورد و سمت چپ سینه اش را نشانه گرفت و بدون کوچک ترین اتلاف وقتی انگشتش را