روز: شهریور ۲۹, ۱۴۰۳ (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت ۳۱

        از نفرت کلامش دلم گرفت و دستم مشت شد. هنوز باورم نشده بود که قرار است با او در یک خانه زندگی کنم، مگر باورکردنی بود؟   در را با نوک پایش بست و بعد از قفل کردن ماشین، سمت خانه رفت.   وارد که شدیم سیلی کوبنده ی حقیقت به صورتم خورد و انگار باید

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت ۳۱۴

            خنده‌ای کرد، انگار دیگر راجع به من حرف نمیزد، راجع به خودش بود، احساسش به همسر سابقش…   _ نمیخوای بعضی چیزا رو بقیه ببینن، دوس داری فقط خودت ببینی، فقط خودت ببینی که خاص باشه برات، که به خودت افتخار کنی که جز تو کسی نمیبینه، نمیفهمه، نمیشنوه…یه سری چیزا رو ادم دوس

ادامه مطلب ...