5 آبان 1403 - رمان دونی

روز: 5 آبان 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان حورا

رمان حورا پارت 335

            بی صدا از اتاق بیرون رفت و پرده‌ای که نقش در داشت را رها کرد. دیدم که از هال کوچک خانه کنده شد نگاه به سقف دادم:   _ هوف، گند زدی حورا…از لج کاراش داری هرچی بی حرمتیه به زبونت میاری!     بالشت را کنار شکمم گذاشتم و کمی به پهلو چرخیدم:

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 17

      وقتی چشمامو باز کردم هوا تقریبا تاریک بود و من بی خوابی دیشب و خستگی امروزو تلافی کردم     یه کش و قوص به بدنم دادم و ساعت و دیدم ۶ و نیم…..خوبه باز هنوز شام نخوردن چون گشنم بود حاضر شدم برم پایین     یه نگاه به چادرم انداختم و دوباره با یاد اون

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 47

    خری که جفت پا در گل فرو رفته را دیده اید؟! من همان خر هستم!   نه راه پس داشتم و نه راه پیش. اگر به بازی ام ادامه میدادم که گند میزدم و اعتراف به بیدار بودن هم یک طور دیگر آبرویم را میبرد!   پلک هایم را از هم فاصله دادم و برای تاثیر گذاری بیشتر،

ادامه مطلب ...