رمان جزر و مد پارت 21
پنج روز پیش سال تحویل بود و من حتی تو خوابمم نمیدیدم یک سال جدید و بدون اینکه پیش خانواده ام باشم شروع کنم به مامان زنگ زدم بهم تبریک گفتیم با یه دنیا دلتنگی ولی اون به روی من نمی اورد تا مثلا من بی تاب نشم با هادی و هانیه هم حرف زدم دل کوچیکشون میخواست