رمان دچار پارت 2
_این دیگه چی بود!… میشناختینشون؟ _نه ️صحبتم با آقای تهامی تمام میشود و من خوشحال از اینکه از فردا همینجا مشغول به کار خواهم شد از شرکت خارج میشوم. بیرون ساختمان اولین چیزی که میبینم اوست که داخل ماشینش نشسته و با دیدن من پیاده میشود. عصبانی نگاهش میکنم ولی به من رسیده و راهم را سد میکند. _دنبال کار