رمان هامین پارت 174
توی آسانسور یکم عقب رفتم که برای کارمند دیگه جا باز کنم و همزمان جواب نازنینو دادم. _ رئیس؟ _ آقای افروز دیگه… هامین خان. گوشهی لبی که مودبانه یکم به بالا خم کرده بودم سفت شد. پس واقعاً پاشده اومده شرکت. _ نظارت چرا؟ _ این یه سال اخیر معمولا