15 آبان 1403 - رمان دونی

روز: 15 آبان 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 22

        اخمام رفت تو هم و با لحن طلبکارانه گفتم:     _خب چیه؟اصلا خودت بلدی به من میگی؟     سرشو تکون داد و نشست پشت نیکمت   _پس بیا ببین آقا امیرحسام چه چیزا بلده توام یاد بگیر دختر عمو     از دختر عمو گفتنش ذوق میکنم چون بیشتر باورم میشه منم فامیل دارم

ادامه مطلب ...
رمان هامین

رمان هامین پارت 174

      توی آسانسور یکم عقب رفتم که برای کارمند دیگه جا باز کنم و همزمان جواب نازنینو دادم.   _ رئیس؟   _ آقای افروز دیگه… هامین خان.   گوشه‌ی لبی که مودبانه یکم به بالا خم کرده بودم سفت شد.   پس واقعاً پاشده اومده شرکت.   _ نظارت چرا؟   _ این یه سال اخیر معمولا

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 180

    – دِ حرف بزن، چی میگی تو؟   شهیاد، خیره در دریای طوفانی امید، زهرخندی می‌شکند: – چی می‌خوای بشنوی؟ این‌که گفتم اون دختره بچه رو هم دستمالی کردی و حالا گردن گرفتی؟ این و می‌خوای بشنوی؟ خب… شنیدی!   امید نمی‌توانست به گوش هایش و چیزهایی که می‌شنید اعتماد کند. چه می‌گفت شهیاد؟ دستمالی؟ گردن گرفتن!؟ راجع

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 51

    قلبم به دشتی میماند که به یکباره تمام پروانه های دنیا درونش به پرواز درآمده بودند.   چیزی شبیه به نسیمی خنک در اوج گرمای مرداد ماه، که از روی دانه های ریز و درشت عرق میگذرد و جانت را جلا میدهد، درون رگهایم جریان گرفت.   حواسش به چیزهایی بود که حتی خودم هم بهشان بی توجه

ادامه مطلب ...