رمان شاه خشت پارت 116
پریناز اضافه کرد: _ شعبهٔ استانبول گاتا! پریماه را که بهشدت درحال جویدن یک دمپایی پلاستیکی بود بلند کردم. _ این دمپایی رو بگیر از بچه! از جایش بلند شد تا پریماه را بگیرد. سهند رو به من کرد. _ بذار بخوره، بابا، لثههاش میخاره. توپیدم. _ دمپایی