10 آذر 1403 - رمان دونی

روز: 10 آذر 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان تاوان

رمان تاوان پارت 35

  نمیدونم چقدر گذشت اصلاحواسم به ساعت نبود لیوان خالی رو گذاشتم سرجاش _آدرس اینجا رو کی بهت داد؟؟ دوباره زل زدم بهش آروم جوابشو دادم _مددکاری….خانم کریمی وقتی بهم گفت شرکت پخش دارو پیشروعه خیلی جا خوردم ولی اینم زدم به حساب تمام دروغایی که بهم گفته بود _میدونی کی بدهیتو داده؟ دلم شور افتاد و آب دهنمو قورت

ادامه مطلب ...

رمان دچار پارت ۲۷

دومین روز عماد به سختی چند کلمه حرف می‌زند. آب می‌خواهد و بعد اسم هژار را می‌گوید. می‌گویم حالش خوب است و چون پایش را عمل کرده‌اند نمی‌تواند به دیدنش بیاید. دستش را آرام می‌گیرم و در حالیکه اشک‌هایم تمامی ندارند می‌گویم _مرسی که موندی، مرسی که جنگیدی   دستش را به سختی بالا می‌آورد و با نوک انگشتش اشکم

ادامه مطلب ...
رمان آس کور

رمان آس کور پارت 205

                این سرابی که عزای مرگ پدرش را گرفته بود همان دختربچه بود و سراب باید ساکتش میکرد تا بیش از این دست و پایش را سست نکرده.   دخترک را به اعماق وجودش فرستاد و کاری که برای انجامش آمده بود را شروع کرد.   سرش را به سینه ی راغب چسباند.

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 82

        رستا دستی روی لبش کشید و با یادآوری خشونت امیر با درد چشم بست… -مرتیکه انگار از سر قحطی برگشته…هرچی داشتم و نداشتم از جا کند…!!!   اما راضی بود… به اینکه امیر برایش این گونه بال بال میزد راضی بود.   از آشپزخانه بیرون زد و امیر را در کنار سایه دید… جلو رفت و

ادامه مطلب ...