13 آذر 1403 - رمان دونی

روز: 13 آذر 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گرداب

رمان گرداب پارت 345

        چشم غره ی کوچکی بهش رفتم و آب دهنم رو قورت دادم…   نگاهم رو چرخوندم سمت مامان که لبخند مهربونی بهم زد..   به البرز و کیان که کنار هم بودن نگاه کردم و جفتشون سرشون رو به تایید تکون دادن…   لبخندی زدم و بلند و با صدایی که نامحسوس می لرزید گفتم: -با

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 35

      _محمدطاها به خاطره خودت میگه امن نیست مامان جان نمیشناسیم که پیش کی میخوای بری محیطش چیه آدماش کی ان آخه؟امیر حسام بعضی وقتا یه چیزایی بهم میگه باورم نمیشه     چرا انقدر این زن خوش خیالِ آخه؟؟   بهش پوزخند زدم     _بازم به خاطره خودم میگه؟وسط این همه مهربونیش چیکار کنم آخه…..  

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 64

    تمنا که اطلاعات سفر را برایم فرستاد، پلاک ماشین را حفظ کردم و گوشی پسرک را با یک دنیا تشکر برگرداندم.   انگار از آسمان برای یاری ام نازل شده بود.   مقابل مغازه ایستادم و تا ماشین مورد نظرم را دیدم، سمتش پرواز کردم. با خوشحالی خودم را داخل ماشین انداختم و سلام ذوق زده ام ابروهای

ادامه مطلب ...