رمان تاوان پارت 42
هر کدوم از عکسا صداشو تو گوشم می آورد “مهسا…..تودوست داشتنی ترین دختر دنیایی برام” “بدون تو نفسم میگیره خانومم” “اون پسره دوست فربد چی میگفت بهت از نگاهش خوشم نیومد” رو سیاوش حساس بود حالا بهش نگفته بودم قبلا ازم خواستگاری کرده وگرنه که خون…… خنده رو لبم خشک شد