27 آذر 1403 - رمان دونی

روز: 27 آذر 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 75

    تک خندی میزند   – نگران نباش پیش اونم میرم ، فعلا با تو کار دارم   از جواب او بغض و حرصش بیشتر میشود   فشاری به مچ دست او می آورد   – ولم کن جاوید   نگاه جاوید اینبار اخم داشت …   جدی بود   بی آنکه محلش بگذارد هم سوی اتاق می کشاندش

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 362

            از کنارم گذشت و به سمت پذیرایی رفت. دیری نگذشت که صدای کوبیده شدن در خانه شانه‌هایم را بالا پراند. پشیمان بودم از رفتارم اما…هنور چیزی در وجودم میگفت حقش است. کینه بد جور در دلم ریشه کرده بود!   وحید چند ساعت بعد با پسرها آمد. بردیا و داریا تازه داشتند دندان درمی‌آوردند

ادامه مطلب ...

رمان برای من برقص پارت ۸ (درخواستی)

مخاطبین عزیزم، خیلی خوشحالم که این رمان رو هم مثل دچار دوست دارین و همراهیم می‌کنین💞 بعضی از دوستان خواستن که ساعت معینی برای پارتگذاری بگم بهتون تا مدام به سایت سر نزنن. بعد از این هر شب ساعت ۱۲ پارت جدید میذارم انشاالله. چون تنها ساعتی هست که مطمئنم بیکارم و بدقول نمیشم پیش شماها. دوستانی هم که عکس

ادامه مطلب ...
رمان برای من برقص

رمان برای من برقص پارت ۷

((تاریکی یا روشنایی؟)) _خانم مهرزاد می‌تونید بلند بشید وسایل ضروریتون رو جمع کنید؟ تا شب بریم بهتره زنِ بیچاره گویی از خوشحالی جانی تازه گرفت که سریع از روی کاناپه بلند شد نشست و گفت _بله می‌تونم ولی انگار چیزی به ذهنش رسیده باشد با ناراحتی گفت _ولی مگه میشه یک شبه همه‌ی وسایل خونه رو جمع و جور کرد

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 71

        آرنج هایم را روی زمین فشردم و با جک کردنشان تنم را کمی بالا کشیدم. چشمان از حدقه بیرون زده ام را به صورت وحشتناکش دوختم و نالان و با درد پچ زدم:   _ داری چیکار میکنی؟ بس کن عامر…   لگدی به ساق پایم کوبید و دست به کمر بالای سرم ایستاد.   _

ادامه مطلب ...