رمان غرق جنون پارت 74
چند روزی از ماندنم در زیرزمین میگذشت. عامر هر چند ساعت یک بار برایم غذا و خوردنی و دارو میاورد و هر وقت به سرویس احتیاج پیدا میکردم با کوبیدن به در میفهمید و سراغم می آمد. از آن تخت گرم و نرم به زمین سیمانی و سرد رسیده بودم و تنها دفاعم در برابر سوز سرد