روز: 4 دی 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان تاوان

رمان تاوان پارت 44

          گوشی رو فاصله دادم ۰۹۱۲ تازه آشنا هم نبود یعنی غریبه س دیگه…..پس چرا حرف نمیزنه؟   _بفرمایید…..   زیبا هم اومد کنارم اشاره زد کیه؟ منم شونه بالا انداختم   _پیداش کردی؟   با شنیدن صداش خون تو تنم یخ بست چرا دست از سرم برنمیداره؟ اصلا برای چی زنگ زده؟   همینکه ده

ادامه مطلب ...
رمان برای من برقص

رمان برای من برقص پارت ۱۷

هق‌هق گریه مجال بیشتر حرف زدن به او نداد و هونر سرش را بغل کرد و گفت _آه دختر دیوونه‌ من… اصلا چنین چیزی نیست. چرا زودتر نپرسیدی ازم و خودت رو زجر دادی؟ _خجالت کشیدم _عاشق این خجالتت و دیوانگیت هستم نیلوفر با فین‌فین بینی‌اش را بالا کشید و هونر به چشم‌های سبز درشت و غرق اشکش نگاه کرد

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 91

        -دست از سرم بردار سایه، دهنم صاف کردی…!   سد راهم شد. مشکوک بهم خیره شد. -مث آدم مو به مو برام تعریف می کنی که تو اتاق چه غلطی می کردین و چطوری نظرت عوض شد…؟!     چشم در حدقه چرخاندم. -هنوزم نظرم اینه که زوده اما امیر دست بردار نیست…!     دست

ادامه مطلب ...

دانلود رمان پسری با چشمان سیاه به صورت pdf کامل از فاطمه حسنلو ( ماه نقره ای )

      خلاصه رمان : من درسا دختري بيست ساله از لحظه اي كه چشمام رو باز كردم تا الان با حسي كه من رو از خطرات دور نگه ميداره زندگي كردم اما فهميدم كه خاصم …من و دايان جفتمون خاصيم يه خاص عجيب….همراه اين رمان زيبا و هيجاني باشيد    

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 366

            در اسانسور که باز شد، با قباد بچه به بغل روبه‌رو شدم، اما نشد پاسخ تلفن را ندهم:   _ من به شما عرض کردم دیگه نمیخوام اثری از شما تو زندگیم ببینم خانم، به خاله نبات هم گفتم! تمومش کن!   تماس را قطع کردم و سعی کردم ارام شوم، قباد به سمتم

ادامه مطلب ...