روز: 5 دی 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

دانلود رمان بی نفس در گرداب به صورت pdf کامل از زهرا سادات رضوی

  بی‌نفس_در_گرداب بی نفس در مرداب         خلاصه رمان:     بچه که بودم، عاشق باران بودم. وقتی که باران می‌بارید آقاجون صدایم می‌زد که خودم را به پشت پنجره محبوبم که رو به حیاط بزرگ‌مان بود برسانم و به تماشای باران بنشینم. حتی گاهی مادری اجازه می‌داد به زیر باران بروم. با اشتیاق وصف نشدنی دمپایی‌های

ادامه مطلب ...
رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 45

      _نه……اون شب‌…..خدا عموت برام فرستاد…..مثل یه فرشته ی نجات…..بعدشم دست من و گرفت و برد از اونجا….یه خونه برام گرفت صیغه م کرد تا حرف پشتم نباشه و به در و همسایه ها گفت شوهرمه و هوامو داشته باشن چون فقط آخر هفته ها میتونه بیاد پیشم…..بعدم که……   اون هیچی نگفت و من ادامه دادم  

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 75

    هاج و واج نگاهم میکرد و قطعا گمان میکرد دیوانه شده ام. زدن این حرف ها فقط از یک دیوانه برمی آمد.   کدام آدم عاقلی از خوابیدن روی زمین سرد و سفت و همدم دیوارها شدن رضایت داشت که من دومی اش باشم؟!   انگشت اشاره اش را محکم به پیشانی ام کوبید و با غیظ دندان

ادامه مطلب ...
رمان برای من برقص

رمان برای من برقص پارت ۱۸

شماره او را گرفت و وقتی جواب داد تمام ماجرا را برایش تعریف کرد. هونر به شدت نگران نیلوفر شد و گفت _نکنه آدرس خونه‌ت رو هم داشته باشه؟ اگه الان بیاد سراغت چی؟ _فکر میکنم آدرس خونه رو نتونسته پیدا کنه چون بعد از شرکت همیشه میرم خونه‌ی شاگردام و چند ساعت این ور اون ورم. در ضمن اگه

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 367

            ابرو بالا دادم و دست نیاز که به سمت موهایم رفت را گرفتم، بچه داشت یاد میگرفت مو بکشد، انگار برایش نوعی ابراز علاقه بود:   _ آهااا…خب اون چرا مزاحمم بشه مرد خوبی بود که!   دست خودم نبود که میخواستم اذیتش کنم، اخم‌هایش به وضوح در هم رفت، خودم را به آن

ادامه مطلب ...