روز: 7 دی 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 46

    دکمه های روپوش و باز کردم و درش اوردم بهارِ ولی هوا خیلی گرم بود و مثل شیراز زیر چادرم یه تاپ آستین حلقه ای میپوشیدم بدون مانتو خب چادرمم زیپ دار بود و راحت   ازکمد روسریمو برداشتم که یهو در به شدت باز شد ترسیده روسری رو جلوی تنم گرفتم   یه زن   _خانم اجازه

ادامه مطلب ...

دانلود رمان آشوک به صورت pdf کامل از سحر مرادی

      خلاصه رمان:   ساره، اسیر دست پدر معتادش، مجبور است به کارهایی تن بدهد که در گذشته کودکی‌‌اش را تباه کرده و حالا قرار است جوانی‌‌اش را هم به تاراج ببرد. کار به جایی میرسد که ساره چیزی برای از دست دادن ندارد و بین مرگ و زندگی دست به انتخاب می‌زند، اما همبازی‌ کودکی‌هایش به موقع

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 76

    به سرعت خودش را به من رساند که غیر ارادی کمی عقب رفتم. کف دستش را به سینه ام کوبید و توی صورتم براق شد.   _ خودتو گم و گور کن دختر نذار چشمم بهت بیفته، داری میری رو مخم!   لب برچیدم و با اینکه از ترس کتک هایش، نفس هایم یکی در میان شده بود،

ادامه مطلب ...
رمان فئودال

رمان فئودال پارت 67

            – سزارین؟   نریمان سر تکان داد که یاسر‌ ادامه داد.   – اونکه زایمانش طبیعی بود !   نریمان شانه بالا انداخت، یاسر بااو بیشتر وقت گذرانده بود. یاسر از همه ی دوران حاملگی خواهرش باخبر بود و در جمع کردن ساک زایمانش کمکش کرده بود اما نریمان همه چیز را از دست

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 313

        اینطور که به نظر می آمد یزدان و جلال عملیاتشان را در داخل شروع کرده بودند که این فرد به هوای آوردن نیروی پشتیبانی قصد خروج از خانه را داشت .       احتمالاً در یکی دیگر از این خانه های این محل باید ماباقی نیروها اقامت می کردند .       با خروج

ادامه مطلب ...
رمان برای من برقص

رمان برای من برقص پارت ۲۱

دلش برای صحبت و جواب دادن به او داشت پر میزد. ولی با گریه دستش را به شقیقه‌اش فشرد و چیزی ننوشت. از فرط عشق و دلتنگی، کم مانده بود کلماتی را که هونر نوشته بود ببوسد. عکسش را نگاه کرد و نگاه کرد و با گریه قربان صدقه‌اش رفت. در همان حین هونر از پی‌وی پیام داد _چقدر دوستت

ادامه مطلب ...