21 دی 1403 - رمان دونی

روز: 21 دی 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 316

          با اجبار درحالی که لبش را از درد پهلویش می گزید از جایش بلند شد و همگام با او به سمت سینی رفت و آن طرف اطاق روی زمین مقابل سینی نشست .       وقتی که یزدان با آن زور بازویش دست زیر آرنجش می انداخت تا بلندش کند ، چاره دیگری غیر

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 82

      کنار باغچه ایستادم و دستم روی شکمم مشت شد. لبهای لرزانم را داخل دهانم کشیدم و اشک دیدم را تار کرد.   _ دیگه حتی نمیتونم بیام کنارت بشینم، باهات حرف بزنم…   برای نشستن کنار مزارش و وداع آخر خم شدم که کمرم چنگ زده شد و مثل پر کار روی هوا چرخی خوردم.   سینه

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 374

            کاملا جدی بود! نیاز که نق نق میکرد را در چرخش گذاشتم، داشت پا میگرفت دخترکم، با آن چرخ کوچکی که وسطش مینشست و با پاهایش هدایتش میکرد زیادی شیرین میشد، همین هم ارامش کرد و شروع کرد به دور خانه چرخیدن:   _ حورا با تو‌ام!   _ چیزی نیست قباد…خودم حلش میکنم!

ادامه مطلب ...