23 دی 1403 - رمان دونی

روز: 23 دی 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 54

      اونم با ابروهای بالا پریده و بعد اخمی که جاشو گرفت اومد سمتم   _صورتت چیده؟   دست کشیدم رو پیشونیم از کلافگی نمیدونستم چی بهش بگم   حیف نمیتونم وگرنه دست دختره رو میگرفتم میفرستادمش بیرون تا چند ساعت جلوی چشمم نباشه امیرم دنبالش تا باز خرابکاری نکنه   _اون مهم نیست….چیکار داشتی باهام؟   نشست

ادامه مطلب ...
رمان آووکادو

رمان آووکادو پارت 186

        میهمانی‌هایی که در این چهار سال شرکت کرده بود، از انگشتان دستش هم کمتر بودند. دیگر امید سابق نبود، حوصله نداشت. حوصله‌ی نگاه‌های خیره، پچ پچ‌های در گوشی که مخاطب‌شان بود.   با ورودشان به خانه، سیامک که میزبان میهمانی بود، به خوش‌رویی به سمتشان می‌رود. انتظار آمدن امید را نداشت. دستی روی شانه‌ی امید می‌گذارد:

ادامه مطلب ...
رمان سال بد

رمان سال بد پارت 112

    عماد انگار سوال او را نشنید … گفت :   – خضوعی هنوز نیومده ؟   رشید نچی گفت … و عماد با بد خلقی از پای میز کنار رفت .   – گور باباش … اَه ! یه ساعته منو علاف کرده اینجا … مرتیکه گوساله !   و راه افتاد به طرف انتهای سالن و تراس

ادامه مطلب ...
رمان گرداب

رمان گرداب پارت 370

        البرز خم شد و شیشه مشروب و نایلون مزه هایی که خریده بود رو از زیر تخت دراورد…   خوراکی هارو وسط گذاشت و اشاره کرد بازشون کنیم و خودش مشغول پر کردن پیک هاشون شد….   دنیز زودتر از همه دست دراز کرد و یکی یکی خریدهارو از داخل نایلون بزرگ دراورد…   ماست، چیپس،

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 83

        «عامر»   نگاه بی روحم به اویی بود که با آن جثه ی ریزش داشت منِ غول تشن را ضبط و ربط میکرد.   خودش را زیر بازویم جا داده و جسد جان دارم را دنبال خود میکشید.   قلبم انگار خالی شده بود، عماد و کودکش را از دست داده بودم و هر کدام با

ادامه مطلب ...