25 دی 1403 - رمان دونی

روز: 25 دی 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان جزر و مد

رمان جزر و مد پارت 55

      _حالا تو بگو ببینم چی شدی؟   مثل اینکه ول کن نبود ولی اون حتی اینبار نگاهمم نکرد اگه بگه سر من خورده بهش اونم وقتی افتادم تو بغلش؟! بازم دیروز یادم اومد و خجالت کشیدم چه افتضاحی شد ولی……لعنتی   _نمیدونم فکر کنم یه سنگ از آسمون خورد بهم….   سر من سنگه؟ مسخره استخون خودش

ادامه مطلب ...
رمان غرق جنون

رمان غرق جنون پارت 84

      لبخندی که روی لبش نشسته بود میگفت این تو بمیری از آن تو بمیری ها نیست!   میگفت اینبار در راهی که انتخاب کرده بود ثابت قدم است اما نمیدانست من هم مانند خودش هستم.   من از خودم مطمئن بودم، هیچ راهی را برای رفتنش باز نمیگذاشتم.   لبخند معنادار و طعنه آمیزش را نادیده گرفتم

ادامه مطلب ...

دانلود رمان بی تو دوباره میشکنم به صورت pdf کامل از نیلوفر حی

      خلاصه رمان:   می اندیشم به نبودت به شکستنم در زیر پای غرورت  لحظه هارا میگذرانم  بی تو اما نفسم میگیرد پا پیش میکشی و بعد جوری پسم میزنی که قلبم طاقت نیاورد و دود همدم لحظاتم شود چگونه ببخشمت چگونه.    

ادامه مطلب ...
سکوت تلخ

رمان سکوت تلخ پارت 77

    * * *   جاوید اجازه نداده بود دهانم را باز کنم   حتی فرصت نداده بود بگویم هیچ چیز به این سادگی که او خیال میکند نیست   حرف هایم درمورد کمال خان را باور نمیکرد   اصلا براش مهم نبود چه گفته ام   یک کلام خواسته بود لباس هایم را جمع کنم   مستاصل میان

ادامه مطلب ...
رمان گلادیاتور

رمان گلادیاتور پارت 317

            گندم تنها با نگاهی قالب تهی کرده و لرزان به یزدانی که به سمت در قدم برمی داشت نگاه می کرد . نه توان حرف زدن داشت و نه دیگر جانی برای انجام دادن کاری کاری . که مثلاً بهانه ای بیاورد و یزدان را از رفتن منصرف کند ………….. یا هر غلط دیگری

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 377

            _ آهان…یادم اومد! خب؟   هنوز نگاهم به نیاز بود و سعی داشتم بازی کردن با او را دلیلی تلقی کنم برای نگاه نکردن به چشمانش:   _ گفت برم پیشش…یه خبر برام داره! چون فهمید باردارم، نمیخواست پشت تلفن بگه و چیزیم بشه!   سکوتش مبنا بر گوش دادنش بود:   _ با

ادامه مطلب ...