قاطی کرده؟ _این چه ربطی به سیاوش داره؟ این دفعه بلند خندید ولی من احساس خوبی از خندش نداشتم چی گفتم مگه؟ _سیاااوش….. سرشو به چپ و راست تکون داد و نچ نچ کرد _تو هنوز باور نکردی قرار نیست از دست من خلاص بشی نه؟؟ چرا باور کردم خیلی
اخم کرد. -مگه قرار بود سالم نباشم…؟! گوشیم رو دزدیده بودن…! ماجرا پیچیده شده بود که سایه دوباره اشک هایش سرازیر شد. -شما کجایین…؟ امیریل سعی کرد بر خود مسلط باشد. -ادرس بیمارستان رو بفرست با عماد داریم میایم…! **** امیر دستی توی موهایش کشید و نگران روی نیمکت نشست… -پس چرا