رمان شاه خشت پارت 124
زیرلب سلام کردم و خواستم از جایم بلند شوم که دستم را کشید. _ کجا؟ دستش لای موهایم رفت. _ تولدت مبارک باشه، کادوت رو نگرفتی که! شانه بالا انداختم. _ نیومدی دیشب. رویش را برگرداند. _ درگیر جلسه شدم. حتی جرات نمیکرد به چشمم نگاه کند. مردک دروغگو!