رمان سال بد پارت 115 *** ساعت از هشت شب گذشته بود که آیدا را دید ! … نشسته روی صندلی اش پشت میزی در گستره ی روف گاردن هتل … سیگار نیمه سوخته را در زیر سیگاری خاموش کرد و خیره شد به او ! نمی توانست از آیدا چشم بردارد ! مثل همیشه راحت و کژوال ادامه مطلب ...