روز: 6 بهمن 1403 (فرمت تاریخ آرشیو روزانه)

رمان تاوان

رمان تاوان پارت 58

      فکر کرده من کی ام؟؟ دست خودم نبود که صدامو بردم بالا   _میگم من کاری نمیکنم…..تو یکی دیگه بودی من همون دختر احمقه ساده ام که هر کی از راه دسید یه لگد بهم زد و رفت…..   یه ذره با خودش فکر کرد…..که یهو با یه دستش کوبید رو سقف ماشین و من شونه هام

ادامه مطلب ...
رمان بگذار اندکی برایت بمیرم

رمان بگذار اندکی برایت بمیرم پارت 103

        دهان رستا باز ماند. سر بالا برد. -جدی جدی هستی…؟!   امیر محکم گفت:  کاملا…!   رستا ابتدا خندید و بعد در نهایت عصبانیت وقتی دید کاری لزشه برنمیاید چنان حیغ کشید که امیر ترسیده پرید و دهانش را گرفت…!   -چرا جیغ می کشی دیوونه… شوخی کردم…!   رستا با صورت و چشمانی که به

ادامه مطلب ...
رمان حورا

رمان حورا پارت 383

#پارت697           _ اینجا چیکار میکنی؟   لبخندش را هم از این فاصله میشد دید. تکیه از کاپوت گرفت و به سمتم قدم برداشت:   _ گفتم بیام بهت سر بزنم، یه وقت چیزی لازم نداشته باشی…   دیگر آنقدری نزدیک شد که بشود صدایم را بشنود، موبایل را پایین آوردم:   _ ممنون، نیاز نبود

ادامه مطلب ...