رمان تاوان پارت 62
نمیدونم خودمو چطور رسوندم اینجا و پرسون پرسون به این اتاق _ من همسر……خانم معینی هستم چی شده جناب سروان؟ _آقای پیشرو؟؟ سرمو تکون دادم…… _حالش خوبه؟ لعنتی...حالم از این وضعم به هم میخورد نگرانی برای اون مَرَضیه که افتاده تو جونم و تو اون لحظه میخواستم بشنوم….خوبه _خوبه